3 – سفر در جاده‌ای که نمی‌شناسیم.

پی بلاگ
و کسی نمیداند در کدام زمین میمیرد رویداد پی کلاب

 آخرین جمعه آذر 1403

 گپ و گفت از کتاب “و کسی نمیداند در کدام زمین می‌میرد”، نوشته خانم مهزاد الیاسی

در یک بعداز ظهر سرد زمستانی که قرار بود طولانی ترین شب سال را تجربه کند، رفتیم به سمت ساختمان نشر چشمه در انتهای خیابان کارگر شمالی. همان ساختمانی که میزبان تعداد زیادی از نویسندگان کشورمان بوده و هست تا از کتاب‌هایشان رونمایی کنند و ساعاتی را در مورد ادبیات، هنر، تاریخ و موضوعاتی از این دست با مخاطبان خود گفت و گو کنند.

روز خیلی خاصی برای ما بود، چون میزبان رویدادمان متخصص بودند در این حوزه و ما کمی تازه کار!

رویداد کتاب خوانی و کسی نمیداند در کدام زمین میمیرد 1
رویداد کتاب خوانی و کسی نمیداند در کدام زمین میمیرد 2

دوستان پی کلاب آرام آرام در طبقه اول انتشارات جمع شدند و ما ذوق زده بودیم از اینکه تعداد چهره‌های جدید از چهره‌های قدیمی و دوستانی که در رویدادهای قبل مهمان ما بودند بیشتر شده بود. این یعنی مسیر را درست آمده بودیم و داشتیم در دل خانم‌های اهل کتاب کم کم جا باز میکردیم. خوشحال بودیم و دوست داشتیم تافت بزنیم به آن لحظات پر از انرژی تا یادمان نرود چه جمع‌هایی در پی کلاب شکل گرفتند.

با عکس‌هایی که گرفتیم تلاش کردیم لحظات جادویی آن روز را جاودانه کنیم. راستی عکس‌های این رویداد یک تفاوت بزرگ با برنامه اول کتاب‌خوانی ما داشت، آن هم پس زمینه پر از کتاب انتشارات چشمه! که دوست داشتی تا آخر دنیا وقت داشتی و مینشستی آنجا به کتاب خواندن و غرق شدن در دنیاهای مختلف از نویسندگان مختلف دنیا…

برنامه با حضور اعضای قدیم و جدید پی کلاب شروع شد و سمانه به رسم همیشه قصه کلاب را تعریف کرد و با پلی کردن قسمت اول کتاب صوتی “و کسی نمی‌داند در کدام زمین می‌میرد” که حاصل جمع خوانی 45 بانو از اعضای خانواده پی هست، جلسه را برد به روایتگری خانم الیاسی از کشور نپال. همه ساکت بودند و گوش می‌دادند. تجربه جالبی بود چراکه نتیجه جمع‌خوانی خانم‌هایی که همدیگر را نمی‌شناختند، داشت پخش می‌شد و حالا در این جلسه آدم‌ها داشتند می‌دیدند که هم‌تیمی‌هایشان در این پروژه چه کسانی بودند.

انگار داشتیم خوب حس می‌کردیم که کار کوچک ما چه نتیجه‌های بزرگی می‌تواند داشته باشد. میگوییم کار کوچک، چون هر کسی فقط 2-3 صفحه از کتاب را خوانده بود و برای طنازِ پی کلاب فرستاده بودش. طناز هم با دقت تمام صداها را کنار هم چیده بود و تبدیلشان کرده بود به یک کتاب صوتی واحد.

کتاب صوتی این کتاب با این لینک قابل شنیدن هست. 

رویداد کتاب خوانی و کسی نمیداند در کدام زمین میمیرد 3

خانم دکتر کارخانه که مهمان ویژه ما و تسهیلگر جلسه کتاب‌خوانی بودند به ما گفتند چشمانمان را ببندیم. بعد که بستیم ما را بردند به یک سفر، انگار که مهزاد الیاسی شدیم اما رفتیم به سفر درونی خودمان. رفتیم به یک کوهنوردی در ذهنمان با حس کردن تمام پدیده‌هایی که امکان داشت آنجا ببینیم و لمسشان کنیم. سفر که تمام شد و رسیدیم به پناهگاه چشمانمان را باز کردیم و گفت و گو و به اشتراک گذاشتن تجربه‌های مختلف زندگی‌مان شروع شد.

جمعی که می‌توان در آن راحت از افکار و تجربه‌ها حرف زد، از نظر ما یک جمع سالم و مهربان است.

ای کاش دنیا پر باشد از این جمع‌های امن که حال آدم را خوب می‌کند.

2 – سفر به خویشتن با سماع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این قسمت نباید خالی باشد
این قسمت نباید خالی باشد
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

keyboard_arrow_up